چو شبنمی که به گل ز آفتاب لرزد و ریزد
فدای چشم تو ساقی مریز باده به مستی
گشا دو دیده که ترسم شراب لرزد و ریزد
من از حساب بلرزم از اینکه روز قیامت
تن من از گنه بی حساب لرزد و ریزد
خراب خانه ات ای محتسب چرا شکنی خم
ببین که باده ز ظلمت چو آب لرزد و ریزد
سخن ز کبک بپرس ای که چنگ باز ندیدی
که چون پرش ز نهیب عقاب لرزد و ریزد
چگونه تاب به بیداری آورد دل شیدا
که گر وصال تو بیند به خواب لرزد و ریزد
بتا به پیکر ماهت کتان مپوش بهاران
کت آن کتان به بر ماهتاب لرزد و ریزد
گر آفتاب جمال تو را ستاره نظاره
کند ز چرخ چو تیر شهاب لرزد و ریزد
سهیل عشق بشیر ار زند چو ثور به بلغار
چو زرد نی ز یراقان به غاب لرزد و ریزد
رحم به شکل تو حوری نبسته نقش جنین را
که چون تو نطفه ای از پشت باب لرزد و ریزد
لعاب شهد که زنبور نحل آورد از دم
ز شرم لعل تو شهد مذاب لرزد و ریزد
ز شوق گردن و گوش تو لعل و لوءلوء لالا
ز تاج خسرو مالک رقاب لرزد و ریزد
ز رشک حلقۀ زلفت که خون فکنده به نافه
به ناف آهوی چین مشک ناب لرزد و ریزد
مکن خیال گل ای باد صبح و برقع او را
مبر تو دست که بند نقاب لرزد و ریزد
مگر دو کاسۀ پرخون شده است دیده و اشکم
بر آن دو کاسه به شکل حباب لرزد و ریزد
حریف بین که ز ذوق سوال گوید و گرید
سرشک بین که ز شوق جواب لرزد و ریزد
به خاک شاه نجف بوسه زن به صدق خطایی
که صد گناه تو از یک ثواب لرزد و ریزد
برچسب : نویسنده : kasra-salvatore بازدید : 120