در میانه ی راه دریافتم که سکان دیگر به فرمانم نیست ، در دریایی ابی و بیکران ، و ارامشی از جنس اسمان ، چیزی ما را به سوی خود میکشاند ، مرا ، سکان را و کشتی را ، مثلثی از جنس خشم ، تنهایی و شهوت ، مثلثی به نام سکوت و به شکل طغیان ، تا در گرداب خویش سکان را در دست گیرد و به گردش دراورد تا روزی که در ژرفای تاریک اقیانوس مغروق در ان گردیم ، از خود بیگانه شویم و به گردش ادامه دهیم تا خود تبدیل به گردابی گردیم که نمیداند بهر چه میگردد و سکان ها را به سوی خویش چپاول میکند ، به این بیکرانگی میاورد تا در لبه های خویش محو کند و ممکن سازد بر ما نسیان و گم گشتگی خود را .
علی اصغر ( کسری ) جهانگیری
زمستان ۴۰۰
موج های تاریک بخش دوم...برچسب : نویسنده : kasra-salvatore بازدید : 125