دل دیوانه ی من در غم دریاست هنوز
به نهانخانه ی جان تا گل یاد تو شکفت
دل سودازده در حلقه ی رویاست هنوز
آنکه در حسرت دیدار تو از خویش برید
همچو مجنون پریشان شده تنهاست هنوز
شب هجران تو آتش به سرا پرده ی جان
زد، که هنگامه ی آشوب تو بر پاست هنوز
شده ام خانه خراب تو جفا پیشه از انک
غم سودای تو غارتگر دلهاست هنوز
دوش گر باد صبا دامن گل چاک بزد
آشیان سوخته را وسوسه بیجاست هنوز
آنقدر هست که آزرده ی هجران تو را
آمده جان به لب و شوق تماشاست هنوز
گرچه باریک تر از موی تو شد رشته ی عمر
باز هم بسته ی آن قامت و بالاست هنوز
محمد قلی جهانگیری(فدائی)
برچسب : نویسنده : kasra-salvatore بازدید : 120